جدول جو
جدول جو

معنی زار و نزار - جستجوی لغت در جدول جو

زار و نزار
لاغر و ضعیف، افسرده و رنجور، برای مثال دردمندی من سوختۀ زار و نزار / ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست (حافظ - ۱۶۶ حاشیه)
در حالت بیچارگی و ناتوانی، خوٰار و زبون، زار و وار، زاروار
تصویری از زار و نزار
تصویر زار و نزار
فرهنگ فارسی عمید
زار و نزار
(رُ نِ /نَ)
خوار و ضعیف لاغر و زبون:
ماه گاهی چو روی یار من است
گه چو من گوژپشت و زار و نزار.
قمری. (از حدائق السحر وطواط چ معین ص 19).
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع.
حافظ.
دردمندی من سوختۀ زار و نزار
ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست.
حافظ.
و رجوع به زار و نزار شود
لغت نامه دهخدا
زار و نزار
((رُ نَ))
لاغر و ضعیف، افسرده و رنجور
تصویری از زار و نزار
تصویر زار و نزار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زار و وار
تصویر زار و وار
در حالت بیچارگی و ناتوانی، خوٰار و زبون، زاروار، زار و نزار
فرهنگ فارسی عمید
(رُ نَ)
تمام هستی و مایملک کسی: دار و ندار من همین است
لغت نامه دهخدا
(رُ)
در غایت بیچارگی. در نهایت بدحالی. (فرهنگ کلمات و مصطلحات راحه الصدور راوندی چ محمد اقبال ص 503) : من بنیزه سر مار در زمین دوزم تا مرغ، راه هوا بردارد و مار را بزار و وار بگذارد. (راحه الصدور راوندی چ اقبال ص 422). و آن مدبر خاکسار علم نگوسار، بزار و وار زنده بر دار باد و بسطت ملکش از وطأت لشکر و سطوت حشم و حشر غیاث الدین خراب. (راحه الصدور راوندی چ اقبال ص 221). و رجوع به زاروار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دار و ندار
تصویر دار و ندار
مال دارایی
فرهنگ لغت هوشیار
با فشار و شدت
فرهنگ گویش مازندرانی